باران میبارد
بیا دیگر از حسرت حرفی نزنیممیدانی چند زندگانی گذشته استببین، دارد باران میباردآسمان پایین آمده استدر کوچه ها جاریستبوی آسمان پر کرده است سرم راو هیچ، جز آسمانمیروم گیسوان آسمان را لمس کنممیروم، همین...
View Articleساحت
پروانه ی شاعربه دور ماه می گرددو من به سان شمعمیان گیر و دار مصرعی از شبمیان خود ذوب میشومو خواب یک برکهدوردست همانجا که نمیدانیمیسوزد، آرامشعر، ساحت شب استخلاصه میشود در لبان توو یک آه، که میشود جهان...
View Articleمرا می خواند
به تاراج رفته اند واژه ها از مندر دفتری از هیچ مبهوت، مانده امهرچه شنیده بوده ام، گویی نشنیدههر چه خوانده بوده ام، گویا نانوشته استو فقط صداستکه میخواندم سوی غباری حزن انگیزسوی باریکه ای بی سورو به...
View Articleصدایت
انکار میکنم،پاییزی سرخ را، که در من؛لب بر سیب میگذارد!نادیده می گیرم،سایه ای را که در چشم هایم؛دست به سوی خواب ها میبرد!در درون من،فصلی حافظه اش را از دست داده استدر درونم؛فصلی از یاد برده است؛آغوش...
View Articleخیره
خیره مانده ام به توخیره مانده ام امروزگرفته اند گویی حرف ها را از مندوخته اند مرا جایی در دیروزواژه ها را انگار باد برده استزبان می گشایم سکوت میرانمجز سکوت حرفی ندارم انگارحرف ها را از من گرفته اند،...
View Articleتو
می خواهم به فراتر از تو گام بگذارمبروم پشت شبنم هاشبنم هایی که بر لحظه ها نشسته استلابه لایه شاخه های بیدچشم هایم را ببنمبه دور خود آنقدر بچرخمتا راه را گم کنممیخواهم در تو اسیر بمانماسیر تویی که به...
View Articleچشم هایش
بیدارممیدانی؟هنوز هم گاهی درون آینه میبینمتاگر سالی ماهی، شایدراهم سوی آینه بیافتدبیدار، شب و روز راتار و پود قصه ات میکنمچشمانم را هنوز، میربایم از چشم هایتیادم هست هنوز، هزارتویت راهربار که پای چشمم...
View Articleنقطه
میروی و میخندیمیافتد و میمیردتردید نکن زیباانتقامش را می گیردمی بارد و می باردبی وقفه اشک می ریزدخیابان در اغمایی سنگینرفتنت را خواب می بیندخودکار بر روی گیجگاهنقطه، انتهای سطرصحنه ی پایانی از یک...
View Articleپایان
شهریور بود،رو به پایان!آسمان؛گاه میبارید،گاهی نه!شهریور بود؛باز هم پاییز،در راه!گاه و بی گاه،تر می شود؛با رگباری،پشت پلک پنجره!چشم هایم دوخته،به پیچ راهی؛که می رود به هیچ!و شهریور بود؛باد هست،طاقت...
View Articleزرد...
زرد پاییزم...آنچنانم که نمیبینی دیگر؛خنده بر روی کلامم بنشیند!آسمان را که کند،تازیانه هایش را تیز؛و زمین را که کند،زیر پای سایه ام را گود!و تو که هم پیمانِ زردی،به تصمیمِ تبر کمر بسته؛به نهال خاطرم هم...
View Article
More Pages to Explore .....