Quantcast
Channel: خودنویس
Viewing all articles
Browse latest Browse all 165

یادت بخیر رفیق...

$
0
0

غمت بخیر رفیق...

چند سال است حال حوالی ما را نپرسیده ای؟

اصلا یادت هست قرارمان سر ساعت سرو؟!

می خواستیم گیسوان بید را ببافیم؛

که باد پاییز بی ثمر شود.

اصلا یادت هست آخرین قرارمان که بیقرار شد؟

نه، یادت نیست!

تو سالهاست از همان سال کوله ات را برداشتی؛

روی دیوار رفتی و پا جای پای گربه ها گذاشتی،

دم غروب میان غبار گم شدی؛

اما من یادم مانده است تو را،

قرارمان را، بی قراریمان را!

بگذریم، این حرف های بوی نا گرفته دیگر خریدار ندارد،

ولی هنوز چند قطره یادت در چشم هایم مانده است...

هنوز هم که هنوز است؛

بغضی دیوار به دیوار این قلب،

در گلویم سخت ایستاده است!

گفتم که بگذریم!

حرف زیاد است، اما...

بگذار همینطور زیاد بماند!

غمت بخیر رفیق،

نگران این روزها و شب هایی که نمی گذرند نشو!

آخر سر می گذرند!

دیده ام که می گویم...

یادت بخیر رفیق

من روز ها و شب هایم را سرد کرده ام،

سرد کرده ام، سردِ سرد!

آنقدر سرد که دیگر چیزی از تو درگیر زمان نمی شود،

روزها هم که بگذرند، مابعد تو زمستان خواهد بود.

یادت بخیر رفیق،

یاد خودم بخیر...


تقدیم به یک رفیق... مرا ببخش.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 165

Latest Images

Trending Articles





Latest Images